۱۳۸۹ مرداد ۲۳, شنبه

پیشنهاد تشکیل گروهی در بالاترین برای پیگیری آخرین وضعیت زندانیان سیاسیvv

با توجه کثرت زندانیان سیاسی و فراموش شدن برخی از نامها بهتر است یک گروه از افرادی که به اطلاعات دسترسی دارند به صورت دوره ای گزارشی از آخرین وضعیت زندانیان سیاسی بدهند تا این افراد دستکم فراموش نشوند.حتی تکرار نام این افراد ،جرمشان و مجازاتشان نیز میتواند باعث خوشحالی خانواده هایشان و اطلاع عموم مردم و تسهیل در آزادی این افراد شود.

داستانهای خر كننده كه همیشه برای توجیه اینكه هر بلایی به سرمان میاید مصلحت خداوند است!

گنجشک به خدا گفت: لانه کوچکی داشتم آرامگاه خستگیم، سرپناه بی کسیم بود، طوفان تو آن را از من گرفت. کجای دنیای تو را گرفته بود؟؟

خدا گفت: ماری در راه لانه‌ات بود و تو خواب بودی. باد را گفتم لانه‌ات را واژگون کند آنگاه تو از کمین مار پر گشودی و زنده ماندی!!! چه بسیار بلاها که از تو به واسطه محبتم دور کردم و تو ندانسته دشمنی پنداشتی.

گنجشک از خدا تشکر کرد و رفت اما مار لب به سخن گشود و گفت خدایا چرا باد را گفتی که لانه گنجشک را خراب کند تا گنجشک را برهاند؟‍! اگر آنروز این گنجشک را شکار میکردم دختر زیبایم (مارکوچولو) از گرسنگی نمی مرد!!!

و خداوند فرمود مارکوچولوی تو اگر زنده میماند تبدیل به اژدهایی میشد که که اولین شکارش خود تو می بودی و بعد از آن دیگر این روال بین تمامی مارها پدیدار میشد که بعد از سن بلوغ پدر و مادر خود را میخوردند. خلاصه مارکوچولوی تو مارکپولو میشد و سردسته تمام مارهای مادر خوار...

مار هم از خدا تشکر کرد و رفت اما مار کوچولو گفت خدایا تو چرا تقدیر من را چنین کردی؟!! مگر چه میشد که من زنده میماندم ولی مثل بقیه مارها زندگی میکردم و مادر و پدرم را نمیخوردم؟!

خدا گفت تو الان در بهشتی وجایگاه خوبی داری پس شکرگذار باش

مارکوچولو گفت بهشت اصلا هم جای خوبی نیست! هر وقت فرشته ها مرا میبینند جیغ میزنند وای مار و فرار میکنند و هیچ کس مرا دوست ندارد

خدا گفت خوب اشکالی ندارد تو را تبدیل به دختر زیبایی میکنم تا کسی از تو نترسد

مارکوچولو گفت خوب نمیشد همون موقع که زنده بودم سرنوشت مرا جوری تنظیم میکردی که من هم زنده بمانم و هم مادر و پدرم را نخورم و هم خانه آن گنجشك كوچك را خراب نمی كردی؟؟؟؟

تو ای خدا واقعا نمی توانستی بدین گونه سرنوشت همه موجودات را چنان تنظیم می كردی ؟؟!

خدا گفت تو پدر منو درآوردی یه کلمه دیگه حرف بزنی نزدیا

و خداوند مارکوچولو را تبدیل به دختر زیبایی كرد و در بهشت به عشق و حال پرداخت و كلی دوست پسر واسه خودش ردیف كرد و هر روز با یه دوست پسر ...

حال دو سوال :

پس چرا خداوند عشق و حال رو از اول سرنوشت همه موجودات قرار نداد ؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

حتما باید دهن همه ما رو سرویس می كرد بعدش یه چیزی به ما میداد