۱۳۸۸ اسفند ۲۳, یکشنبه

خرد جمعي بر باهوش‌ترين فرد و يا افراد همان جمع برتري دارد!

در يک روز پاييزي در سال ١٩٠۶ دانشمند انگليسي «فرانسيس گالتون» خانه‌ي خود را در شهر پليموت به مقصد يک بازار مکاره در خارج شهر ترک كرد. گالتون ٨۵ ساله آثار کهولت را رفته‌رفته در خود احساس مي‌كرد اما هنوز از ذهني خلاق و کنج‌کاو برخوردار بود، چيزي که در طول عمرش به وي کمک کرده بود به شهرت دست يابد. دليل شهرت وي يافته‌هاي او در موردِ وراثت بود که موافقان و مخالفان سرسختي داشت. در آن روز خاص گالتون مي‌خواست در مورد احشام مطالعه کند. مقصد گالتون بازار مکاره‌ي ساليانه‌اي بود در غرب انگلستان، جايي که زارعين احشام خود را از گوسفند و اسب و خوک و غيره براي ارزش‌يابي و قيمت‌گذاري به آنجا مي‌آوردند.

حضور دانش‌مندي مانند گالتون در چنان جمعي غيرعادي مي‌نمود. ولي بايد توجه داشت که گالتون به دو چيز بسيار علاقه‌مند بود. يکي اندازه‌گيري پارامترهاي فيزيکي و ذهني و ديگري مطالعه در خصوص پرورش نسل. گالتون که در عين حال پسرخاله‌ي داروين نيز بود شديدا اعتقاد داشت که در يک جامعه تنها تعداد اندکي، مشخصه‌هاي لازم براي هدايت سالم آن جامعه را در خود دارند و از همين رو مطالعه‌ي مربوط به مسائل وراثت و نيز پرورش نسل، مورد توجه وي بود. او بخش بزرگي از عمر خود را صرف اثبات اين نظريه کرده بود که اکثريت افراد يک جامعه فاقد ظرفيت لازم براي اداره‌ي جامعه هستند.


آن روز او در حالي که در ميان غرفه‌هاي نمايش‌گاه مشغول قدم زدن بود به جائي رسيد که در آن مسابقه‌اي ترتيب داده شده بود. يک گاو نر فربه انتخاب شده و در معرض ديد عموم قرار گرفته بود. هر کس که تمايل شرکت در مسابقه را داشت بايد ۶ پنس مي‌پرداخت و ورقه‌اي مهر شده را تحويل مي‌گرفت. در آن ورقه بايد تخمين خود را از وزن گاو نر مي‌نوشت. نزديک‌ترين تخمين به واقعيت برنده‌ي مسابقه بود و جوائزي به صاحب آن تعلق مي‌گرفت.

۸۰۰ نفر در مسابقه شرکت کردند تا شانس خود را بيازمايند. افراد از همه تيپ و طبقه‌اي آمده بودند. از قصاب گرفته که قاعدتا بايد بهترين و نزديک‌ترين نظر را به واقعيت مي‌داد تا کشاورز و مردم عامي بي‌تخصص. گالتون اين گروه افراد را در مقاله اي که بعدا در مجله‌ي علمي «طبيعت» منتشر كرد به کساني تشبيه کرد که در مسابقات اسب‌دواني، بدون کم‌ترين دانشي در موردِ اسب‌ها و مسابقه و تنها بر اساس شنيده‌هايي از دوستان، روزنامه‌ها و اين طرف و آن طرف بر روي اسب‌ها شرط مي‌بستند. او هم‌چنين با مقايسه‌ي اين وضعيت با دموکراسي نوشت همان قدر که افراد درکي از وزن گاو نر داشتند به همان ميزان نيز وقتي در انتخابات شرکت مي‌کنند تا سرنوشت سياسي کشور را رقم بزنند از اوضاع مملکت و مسائل مربوط به آن مطلعند.


اما يک چيز براي گالتون جالب بود، اين که ميان‌گينِ نظر افراد چيست. او مي‌خواست ثابت کند چگونه تفکر افراد وقتي نظريات‌شان با هم جمع شده و معدل گرفته مي‌شود در صورتي که متخصص نباشند از واقعيت به دور است. او آن مسابقه را به يک تحقيق علمي بدل كرد. پس از اين که مسابقه به انتها رسيد و جوايز پرداخت شد، ورقه‌هائي را که افراد بر روي آن نظرات خود را در خصوص وزن گاو نر منعکس کرده بودند از مسؤولين مسابقه به عاريت گرفت تا مطالعات آماري خود را بر روي آنان انجام دهد.


مجموعا ٧٨٧ نظر داده شده بود. گالتون به غير از تهيه‌ي يک سري منحني آماري دست به محاسبه‌ي ميان‌گينِ نظرات زد. او مي‌خواست دريابد عقل جمعي مردم پليموت چگونه قضاوت کرده است. بدون شک تصور او اين بود که عدد مزبور فرسنگ‌ها از عدد واقعي فاصله خواهد داشت چرا که از ديد وي افراد خنگ و عقب مانده در آن جمع اکثريت قاطع را تشکيل مي‌دادند.


ميان‌گينِ نظرات جمعيت اين بود که گاو نر ١١٩٧ پوند وزن دارد و وزن واقعي گاو که در روز مسابقه وزن کشي شد ١١٩٨ پوند بود. گالتون اشتباه مي‌کرد. تخمينِ جمع بسيار به واقعيت نزديك بود. گالتون نوشت نتايج نشان مي‌دهد که قضاوت‌هاي جمعي و دموکراتيک از اعتبار بيش‌تري نسبت به آن‌چه که من انتظار داشتم برخوردارند. اين حداقل چيزي بود که گالتون مي‌توانست گفته باشد.


در ساعت ۱۱:۳۸صبح روز ٢٨ ژانويه ١٩٨۶ فضاپيماي چلنجر از پاي‌گاه کيپ کاناورال به فضا پرتاب شد. ٧۴ ثانيه بعد ١۶ کيلومتر از سطح زمين فاصله گرفته بود و هم‌چنان رو به اوج بود که ناگهان انفجار مهيبي صورت گرفت. جريان که به طور زنده از چندين کانال تلويزيوني پخش مي‌شد همه‌ي اخبار را تحت‌الشعاع قرار داد. خبر انفجار ٨ دقيقه بعد بر روي سر خط اخبار بازار بورس نيويورک ظاهر شد. مردم زياد معطل نشدند.


فروش سهام چهار شرکت پيمان‌کاري که در پروژه‌ي چلنجر شرکت داشتند به طور ديوانه‌وار آغاز شد، «راک‌ول اينترنشنال» که سفينه و موتور را ساخته بود، «لاک‌هيد» که مديريت پروژه را بر روي زمين برعهده داشت، «مارتين ماري‌يِتا» که مخزن سوخت را ساخته بود و «مورتون تيوکول» که ساخت راکت سوخت جامد را بر عهده داشت.


۲۱ دقيقه پس از انفجار، سهام لاکهيد ۵ درصد، مارتين ماريتا ٣ درصد و راک‌ول ۶ درصد سقوط کرد. سهام مورتون تيوکول بيش از همه با سقوط روبه‌رو شد. دو استاد رشته امور مالي «مايکل مالوني» و «هرولد مالهرين» در مطالعه‌اي که در خصوص تاثير فاجعه‌ي چلنجر بر بازار بورس انجام داده‌اند مي‌نويسند:

«آن‌قدر فروشنده زياد بود و خريدار کم که معامله بر روي سهام اين شرکت (مورتون تيوکول) به طور موقت متوقف شد. يک ساعت بعد که معامله بر روي سهام آن آغاز شد قيمت‌ها پيشاپيش ۶ درصد سقوط کرده بود. در پايان روز اين سقوط به دو برابر افزايش يافته و به ١٢ درصد رسيد. سهام سه شرکت ديگر به طور عجيبي خود را بازسازي کرده و به طور خزنده افزايش يافتند تا آنکه در پايان روز کاهش قيمت به ٣ درصد محدود شد. مفهوم آن‌چه که گذشت اين است که نظر جامعه بر اين بود که مورتون تيوکول شرکتي است که در انفجار چلنجر بيش از همه مقصر بوده است».


چنان‌که مالوني و مالهرين در مطالعات خود نشان دادند در روز وقوع فاجعه کوچک‌ترين بحثي و صحبتي بر سر اين که چه شرکتي مقصر است در رسانه‌ها نشد. روز بعد سرمقاله‌ي نيويورک‌تايمز از دو احتمال سخن راند که هيچ يک کم‌ترين اشاره‌اي به تيوکول نداشت. ۶ ماه مطالعه‌ي کميسيون منتخب رئيس جمهور به طول انجاميد و نتيجه‌ي به دست آمده اين بود که واشرهاي محفظه سوخت جامد در هواي سرد دچار اشکال شده و ترک مي‌خورد. «ريچْرد في‌من» فيزيک‌داني بود که در برابر کنگره‌ي آمريکا واشر مورد بحث را در ليواني از آب يخ انداخت و پس از مدتي نشان داد که واشر مزبور بر اثر سرما دچار شکننده‌گي شده است. بر اثر نشت از کناره‌هاي اين واشر، گازهاي بسيار داغ حاصل از احتراق سوخت به محفظه‌ي سوخت نفوذ کرده و انفجار فاجعه‌آميز را باعث شدند. تيوکول مقصر شناخته شد و شرکت‌هاي ديگر مبرا شدند. به عبارت ديگر ظرف مدت نيم ساعت پس از انفجار، بازار بورس دريافته بود که مقصر اصلي چه شرکتي است.


ممکن است برخي استدلال کنند اين حادثه (سقوط شديد سهام تيوکول) تنها يک اتفاق بوده است. شايد هم عمل متوقف کردن معامله بر روي سهام اين شرکت در افت بعدي آن موثر بوده است. خوب، اينها مسائلي است که مي‌تواند در نتيجه‌گيري ما مد نظر قرار گيرد. اما مطلب بسيار ظريفي در اينجا نهفته است. در آن فاصله‌ي زماني کوتاه هيچ يک از عواملي که معمولا بازار بورس را دست‌خوش تحول مي‌کنند وجود نداشت. نه جنجال و تبليغات، نه معاملات قماري و نه هيچ چيز ديگر. پس چگونه مردم توانستند تا آن درجه درست عمل کرده باشند؟


مالوني و مالهرين به دنبال حل اين معما رفتند. به اين منظور سابقه‌ي همه‌ي معاملات آن روز را بر روي سهام تيوکول مورد مطالعه قرار دادند. آنها مي‌خواستند دريابند آيا مديران شرکت دست به فروش ناگهاني سهام زده بودند به نحوي که زنگ خطر را براي سرمايه‌گذاران بازار بورس به صدا درآورده باشد؟ آيا رقيبان تيوکول شروع به فروش خارج از قاعده‌ي سهام تيوکول کرده بودند تا آن را با بحران روبرو کنند؟ رکورد معاملات، هيچ معامله‌ي خارج از هنجار و غيرعادي را نشان نداد. بالاخره در حالي که دست‌شان به جايي نرسيد گفتند بايد اطلاعاتي از درون شرکت به بيرون درز کرده باشد که چنان وضعي را پديد آورده باشد. اقتصاددان و مدرس دانشگاه معتبر «کورنل» به نامِ «مورين اوهارا» آخرالامر نوشت: «در حالي که بازار در عمل تصميمات درستي مي‌گيرد ما در تئوري نمي‌توانيم توجيه کنيم چگونه اين اتفاقات صورت مي‌گيرد».


در آن روز سرد ژانويه در واقع اتفاقي که افتاد آن بود که از گروه عظيمي از سرمايه‌گذاران جزء سؤال شد که با توجه به اين اتفاق (انفجار چلنجر) قيمت جديد سهام اين چهار شرکت را چگونه ارزيابي مي‌کنيد؟ پاسخي که داده شد با واقعيت انطباق کامل داشت. شايد در ميان ميليون‌ها نفري که دست‌اندرکار فروش سهام تيوکول بودند کسي اطلاعات داخلي از درون تيوکول داشته است ولي مطلب مهم اين است که از مجموع اطلاعات کوچکي که در مغز ميليون‌ها تاجر بازار بورس وجود داشته است نتيجه‌ي کلي به دست آمده صحيح بوده است. هم‌چنان‌که در مورد وزن گاو نر در تحقيق گالتون نتيجه‌ي به دست آمده از مجموعِ نظر افراد بسيار به واقعيت نزديک بود. بازار در واقعه‌ي چلنجر هوش‌مند عمل کرد زيرا که شروطي که لازمه‌ي صحت يک برداشت جمعي است همه‌گي در آن روز حاضر بودند (شرايط مذکور فعلا از بحث امروز ما خارجند).


در خصوص قضاوت «خرد جمعي» ذکر اين مطلب ضروري است که نظر هر فرد دو عنصر را در درون خود دارد اطلاعات صحيح و غلط. اطلاعات صحيح (از آن رو که صحيح‌اند) هم‌جهتند و بر روي يکديگر انباشه مي شوند اما خطاها در جهات مختلف و غيرهم‌سو عمل مي‌کنند لذا تمايل به حذف ي‌کديگر دارند. نتيجه اين مي‌شود که پس از جمع نظرات آن‌چه که مي‌ماند اطلاعات صحيح است.


بايد توجه داشت که به هرحال بايد اطلاعات و حداقل رگه‌هايي از اطلاعات در مورد موضوع مورد نظرخواهي در بين افراد وجود داشته باشد. اگر در روز انفجار چلنجر از اطفال در خصوص ارزش سهام تيوکول سئوال مي‌شد بسيار بعيد مي‌نمود که بتوان به جواب صحيحي دست يافت.


آن‌چه که شگفتي‌برانگيز است و اصولا عبارت خرد جمعي را معنادار مي‌کند اين است که هم چنان‌که در مورد مثال فرانسيس گالتون و يا واقعه‌ي چلنجر مشاهده کرديم همان اطلاعات کم‌ارزش و کوچک موجود در ذهن فرد فرد نظر دهندگان با بر روي هم نهاده شدن ناگهان به شکل واقعيتي سخت و با‌ارزش خود را بروز مي‌دهد. به عبارت ديگر جمع تصوير درستي از آن‌چه که در جهان مي گذرد دارد.


البته شايد هم اين مسئله چندان عجيب نباشد چرا که ما انسان‌ها طوري طراحي شده‌ايم که بفهميم در پيرامون‌مان چه مي‌گذرد و به‌کارگيري خرد جمعي يکي از مکانيزم‌هاي شناخت جهان است.


اگر ما از صد نفر بخواهيم که مسافت ١٠٠ متر را بدوند و بعد رکورد متوسط را محاسبه کنيم اين رکورد هرگز بهتر از رکورد سريع‌ترين دونده نخواهد بود بلکه همواره بدتر خواهد بود. تنها موردي که جمع ناگهان بر تمام افراد سبقت مي‌گيرد و يا حداقل با آن برابري مي‌کند به هنگام به‌کارگيري عقل جمعي در مقايسه با خرد فردي است. انسان با خود فکر مي‌کند آيا به اين ترتيب ما آفريده نشده‌ايم که تمام تصميمات را به طور جمعي بگيريم؟


در سال‌هاي نخستين قرن بيستم طبيعي‌دان آمريکائي «ويليام بيب» در حين مطالعات خود در جنگل‌هاي جزاير گويان با منظره‌ي عجيبي برخورد کرد. لشگر بزرگي از مورچه‌ها در پيرامون يک دايره‌ي بزرگ که محيطي در حدود ۴٠٠ متر داشت بي وقفه در حال حرکت بودند. آنان هر 2 ساعت و نيم يک بار به دور اين دايره مي‌گشتند. اين گردش آ‌ن‌قدر ادامه يافت که پس از ٢ روز اکثر آنها جان خود را از دست دادند. آن‌چه که بيب مشاهده کرده بود بيولوژيست‌هاي امروزي آن را «چرخِ عصّاري» مي‌نامند. اين دور باطل زماني شکل مي‌گيرد که گروهي از مورچه‌گان از «جمع» يا كولوني خود به دور مي‌افتند. وقتي که چنين امري اتفاق مي‌افتد آنان از يک قانون ساده پيروي مي‌کنند. از مورچه‌ي جلوي خود تبعيت کن. نتيجه‌ي اين امر شکل‌گيري چرخِ عصّاري است. اين دور باطل زماني مي‌شکند که به طور تصادفي يکي از مورچه‌ها به دليلي نامعلوم دايره را ترک مي‌کند و مورچه‌ي بعدي به دنبال او به راه مي‌افتد.


«استيون جانسون» در کتاب درخشان خود به نام «ظهور» (ايمرجنس) مي‌گويد: «کلني مورچه‌گان معمولا بسيار خوب کار مي‌کند. هيچ کس گروه را ترک نمي‌کند، هيچ کس فرمان نمي‌دهد و هيچ‌کس اطاعت نمي‌کند. هيچ مورچه‌اي به‌تنهايي نمي‌داند چه مي‌کند و هيچ نوع اطلاعاتي در اختيار ندارد اما جمع آنها غذا را پيدا مي‌کند، ذخيره مي‌کند، کارهاي مربوط به جمع را به بهترين شکل انجام مي‌دهد و توليد مثل نيز مي‌کند».


اما همان اصلي که سازمان‌دهي خيره‌کننده‌اي را در بين آنان براي کار جمعي فراهم مي‌آورد، يعني تبعيت کورکورانه، باعث مرگ آنان در دايره‌ي آسياب مي‌شود. يک مورچه هيچ استقلال رأيي ندارد و به همين دليل هم زماني که در دايره‌ي مرگ گرفتار مي‌آيد راه خلاصي به بيرون را نمي‌يابد.


انسان‌ها اما بر خلاف مورچه‌گان مي‌توانند مستقل فکر کرده و مستقل عمل کنند. استقلال معنايش ايزوله بودن از جمع نيست بلکه مفهوم آن اين است که به طور نسبي و به ميزانِ معيني فرد قادر است مستقل از جمع عمل كند. ما در آسياب چرخان تا زمان فرا رسيدن مرگ‌مان گام نمي‌زنيم آن هم تنها به اين دليل که فرد جلوتر از ما چنين مي‌کند. اين تفاوت مهم و چشم‌گيري است که جمع ما را از مورچه‌گان متمايز مي‌کند.


استقلال به دو دليل از اهميت بسياري در ارتقاي هوش جمعي برخوردار است. اول اين که از تکرار يک نوع خطا دوباره و سه‌باره و چندباره جلوگيري مي‌کند. خطاي يک فرد بر قضاوت يک جمع يک تاثير خرد کننده ندارد اما اگر همان خطا به طور سيستماتيک در تعداد زيادي از افراد جمع گسترش يابد آن وقت است که راي جمع را به طور منفي تحت تاثير قرار مي‌دهد. دوم آن که افکار مستقل اطلاعات تازه و متنوع را وارد جمع مي‌کند در حالي که اگر افکار مستقل نباشند همان نوع اطلاعات در جمع تکرار مي‌شود و چيز تازه‌اي به خرد جمع اضافه نمي‌شود.


بنابراين هوش‌مندترين گروه‌ها آنهائي هستند که افراد آن از تنوع بالا و استقلال راي هرچه بيش‌تر برخوردار باشند. مفهوم مخالف آن اين است که جمعي که افرادش به لحاظ فکري به هم نزديک و نزديک‌تر شوند از درجه‌ي هوش چندان بالائي برخوردار نيست. (به انتخابات آمريکا بنگريد. تبليغات سرسام‌آور با صرف هزينه‌هاي نجومي که در سال ٢٠٠٠ بالغ بر ۵ ميليارد دلار شد مردم را تنها به سمت دو حزب که در نهايت هم تفاوت چنداني با يکديگر ندارند سوق مي دهد. طبيعي است که چنين جمعي به دليل عدم برخورداري از اصل تنوع و استقلال راي، از هوش مورد نياز براي انتخاب رهبر قوي‌ترين دولت تاريخ بشر برخوردار نخواهد بود.) توجه داشته باشيد که معني استقلال فکر افراد يک جمع الزاما اين نيست که آنان ديدگاه‌هاي متين و منطقي داشته باشند.


آن‌چه که ما مي‌خواهيم به عنوان يک اصل مهم از آن ياد کنيم اين است که هر قدر افراد يک جمع به يک‌ديگر نزديک‌تر باشند و بتوانند با يک‌ديگر روابط فردي برقرار کنند تصميم جمع از عقلانيت بيشتر بدور خواهد بود. هر چقدر ما به يک‌ديگر نزديک‌تر باشيم باورهاي‌مان به يک‌ديگر نزديک شده و امکان تصحيح خطاهاي‌مان کاهش مي‌يابد. ممکن است به لحاظ فردي در اثر اين هم‌نشيني خود به هوش و دانش بالاتري دست يابيم اما قطعا جمع را به بي‌خردي و بلاهت نزديک مي‌کنيم. ـ


بخش‌هاي عمده‌ي اين مقاله از کتاب تحقيقي «خرد جمعي» نوشته‌ي «جيمز سورويس‌كي» اقتباس شده است.ـ
(James Surowiecki)
(The Wisdom of Crowds)

فلسفه چهارشنبه سوری در ایران باستان

در روز شمار ایرانیان باستان هریک از سی‌روز ماه را نامی است که نام دوازده ماه سال نیز در میان آنهاست ، ایرانیان باستان در هر ماه که نام روز با نام ماه برهم منطبق و یکی می‌شدند آن را به فال نیک گرفته و آن روز را جشن می‌گرفتند ، اغلب جشنهای ایرانیان آریایی چه آنهایی که امروز برگزار می‌شوند و چه آنهایی که فراموش شده‌اند ریشه در آئین کهن زرتشتی دارد، به قول پرفسور مری بریس شادی کردن، تکلیفِ دلپذیرِ دینی این جماعت است. در کتیبه‌های هخامنشی هم شادی و جشن ودیعه‌ای الهی «اهورایی» خوانده شده است. پیوند ایرانیان آریایی قبل از اشو زرتشت با ایزدان خود نه پرپایه جهل و ترس از آنان بلکه بر اساس مهر و دوستی استوار بود و مردم در مقابل نعمات و سلامتی عطا شده به آنان به جشن (یَزَشْنْ = نیایش شادمانه) می‌پرداختند و آنان بایستی با خشنودی و شادی و پایکوبی (نه غم و سوگ‌ و گریه و زاری که از صفات و علامات اهریمنی می‌باشد) و در عرصه روشنایی و آگاهی به نیایش و ستایش ایزدان می‌پرداختند.
در گذشته‌های دور آریاییان به گرد آتش جمع می‌شدند و با نوشیدن شیره گیاه هوم (هَئومَه haoma) و با پایکوبی و هلهله و شادی به قربانی حیوانی (معمولاً گاو) می‌پرداختند و بخشی از آن گوشت را به آتش می‌افکندند زرتشت غریوهای مستانه و افکندن گوشت قرابانی در آتش و الوده کردن آن را نفی کرد و کشتن جانوران را به رنج، و تباه کردن گوشت آن را کاری اهریمنی به شمار آورد و در برابر اینها خشنودی و پایکوبی و شادمانی از هستی و آفرینش را در گرد آتش درست و برابر با اَرْتَة (فضیلت، سامان و نظم هستی ) و نیکوکارانه شمرد.مطابق قول و حدس استاد ذبیح بهروز چهارشنبه سوری جشنی است مانند بیشتر جشنهای ایرانی که با ستاره شناسی بستگی تام داشته ومبدإ همه ی حسابهای علمی تقویمی بشمار می رود. در آن روز در سال 1725 پیش از میلاد زرتشت بزرگترین حساب گاه شماری جهان را نموده و کبیسه پدید آورده و تاریخ های کهن را درست و منظم کرده است؛ پس به نظر ایشان در سال 1725 پیش از میلاد،شبی که در روز آن زرتشت تاریخ را اصلاح کرده است، به یادبود آن ، همه ساله مردم ایران جشن بزرگی بر پا کرده و با آتش افروزی،شادی خود را آشکار و اعلام کرده اند و آن رصد و اصلاح تاریخ تا کنون در هیأت و یادمان چهارشنبه سوری ( شب جشن سوری) یا جشن سوری باقی و جاری مانده است.
یک رشته از جشنهای آریایی،که عمر هر کدام از آنها برابر با عمر ملت اهورایی ایران و آریاییها می باشد، از اقوام هند و ایرانی و هند و اروپایی ، جشن‌های آتش یا سده می‌باشد و جشنهایی است که با افروختن آتش جهت سور و سرور و شادمانی آغاز و اعلام می‌شد.
در ایران از جمله جشنهای باقیمانده از جشن‌های آتش و جشنهای سده، جشن سوری و در پایان سال و یا همان چهارشنبه سوری می‌باشد؛ در وهله‌ی نخست بایستی گفت که گروهی چهارشنبه سوری را مستحدثات جشن‌های ایرانی می‌دانند و اینکه در تاریخ باستان ایران پایه و نشان و ریشه‌ای برای آن وجود ندارد‌، و عده‌ای نیز آن را کاملاً آریایی و ایرانی می‌پندارند که بدعتها و انحرافاتی در آن واقع شده است‌. آقای هاشم رضی پژوهشگر برجسته اوستا و گاثاهای زرتشت در کتاب گاه‌شماری و جشن‌های ایران باستان بدرستی اشاره می‌کند که در اواسط سدة چهارم هجری از این جشن و چگونگی برپای و هنگام آن بوسیله ابوجعفر نَرْشًحی مورخ سده سوم آگاهیم که در زمان منصور بن نوح سامانی در میانه سده چهارم هجری این جشن برقرار بوده است و چنین آورده شده است که «... و چون امیر منصور بن نوح به مُلک نشست اندر ماهِ شوالیّه سال سیصد و پنجاه به جوی مولیان‌، فرمود تا آن سراهای دیگر بار عمارت کردند و ... آن گاه امیر سدید به سرای نشست و هنوز سال تمام نشده بود که شب سوری چنانکه عادات قدیم است، آتشی عظیم افروخته ، پـاره‌های آتش به جست و سقف‌ و سرای درگـرفت و دیگر بـاره جمله‌سـرای بسوخت و ...»
همانطور که ملاحظه می‌شود نکاتی چند در این سند تاریخی که بسیار با اهمیت می‌باشد وجود دارد از جمله اینکه در این سند تاریخی شب سوری ذکر شده است و از چهارشنبه سوری نامی برده نشده است دوم اینکه گفته شده برسم عادات قدیم ایرانیان و این نشان از برگزاری این جشن قبل از تسلط اعراب و اسلام بر ایران و کهن بودن آن می‌دهد و سوم اینکه آتش افروختند بطوریکه عمارت و سرای سلطان سوخته است‌. چهارم اینکه هنگام برگزاری آن ، که گفته شده هنوز سال تمام نشده است.
اما زمان و هنگام اجرای جشن سوری برپایه مستندات گاه‌شماری ، چهارشنبه نبوده است چون در تقویم و روزشماری ایرانیان، شنبه و چهارشنبه ،آدینه و جمعه وجود نداشته است و هر سال به 12 ماه تقسیم می‌گشته است و هر ماه دست‌کم، بی کم و کاست 30 روز داشته است و هر روز هم برای خودش نامی داشته است و جهت حساب کبیسه پنج روز افزون را که سال شمسی 365 روز کسری بود به پنج نام از عنوان گاثاها که سرودها و نیایش‌ها زرتشت بود می‌نامیدند و این پنج روز مجموعاً پنج خمسه‌، پنجة دزدیده و ... می‌نامیدند.از جمله اظهارات آقای کوروش نیکنام موبد زرتشتی را که گفته است ما زرتشتیان در کوچه آتش روشن نمی کنیم و پریدن از روی آتش را ( به نیّیت فریضه دینی) زشت می شماریم و این مراسم مربوط به زمان بعد از اسلام و تسلط اعراب می باشد، می تواند دلیل بر خلط و انحراف این مراسم به نام چهار شنبه سوری با شب سوری آریایی باشد.
با این مقدمه می‌توان مدعی شد که در یکی از چند شب آخر سال ایرانیان جشن سوری را که عادات و سنتی قدیم آنان بود، با آتش افروزی همگانی بر پا می‌کردند، اما چون تقسیم آنان در روزشماری بر آن پایه نبود که ماه را به چهار هفته با نامهای کنونی روزها بخش کنند و بخوانند لاجرم در شب چهارشنبه آخر سال تحقیقاً چنین جشنی برگذار نمی‌شده است و روزشماری کنونی بر اثر ورود اعراب به ایران باب شده است، بی گمان سالی که این جشن به شکلی گسترده و فراگیر برقرار بود، مصادف با شب چهارشنبه شده و چون در روز‌شماری و فرهنگ تازیان ، چهارشنبه نحس و نامبارک و بدیمن محسوب می‌شده است از آن تاریخ به بعد شب چهارشنبه آخر سال را با جشن سوری به شادمانی پرداخته و به این وسیله سعی داشتند که نحوست چنین شب و روزی را منتفی کنند. چنانکه جاحظ نویسنده مشهور عرب در رساله المحاسن و الاضداد آورده است «الأربعاء یوم ضنک و نحس» چهارشنبه روز شوم و نحس نزد اعراب بوده است. البته در چگونگی تطبیق جشن شب سوری با چهارشنبه سوری تازی، داستانها و دلایلی را ذکر نموده‌اند که به ذکر یکی از آنها اکتفا می‌شود. یکی از دلایل آن این بوده است که مختار سردار شیعیِ معروف عرب همان کسی که به خونخواهی امام حسین و یارانش قیام کرد، هنگام آزاد شدن از زندان به خونخواهی شهدای کربلا قیام نموده و برای اینکه موافق و مخالف خود را از هم تمییز دهد اعلام نمود که شیعیان بربالای بامهای خود آتش بیفروزند تا موافق و مخالف از هم تمییز داده شود و این شب مصادف بود با شب چهارشنبه‌ سوری آخر سال، واز آن به بعد مرسوم شد که ایرانیان مراسم آتش‌افروزی را در شب چهارشنبه آخر سال برپا کنند.
بی‌گمان فلسفه انطباق جشن سوری با چهارشنبه سوری و اینکه جشن سوری ایرانی چگونه نحوست و شومی چهارشنبه سوری را از بین می‌برد، می‌تواند این باشد که آتش در نزد ایرانیان آریایی مظهر روشنی‌، پاکی ، طراوت ، سازندگی و تندرستی و در نهایت مظهر اهورا مزدا «خداوند» است، بیماریها ، زشتی‌ها ، بدیها و همة آفات و بلایا در عرصه تاریکی و ظلمت مظهر و نماد اهریمن می‌باشند‌؛
به اعتقاد ایرانیان هرگاه آتش افروخته شود، بیماری ، فقر، بدبختی، ناکامی و بدی محوّ و ناپدید می‌گردد چرا که از آثار وجودی ظلمت و اهریمن هستند. پس افروختن آتش و بطورکنایه، راه یافتن روشنیِ معرفت در دل و روح است که آثار اهریمنی و نحوست و نامبارکی را از میان برمی‌دارد به همین جهت جشن سوری پایان سال را به شبِ آخرین چهارشنبه سال منتقل کردند تا با طلیعة سال‌نو خوشی و خرم و شادکام گردند. چنانکه از آثار فرهنگی و رسوم کهن ایرانیان برپا کردن جشن و سرور و شادی بوده است و البته این جشن و سرور و شادی کاملاً جنبه دینی، اجتماعی و فلسفی بخود گرفته است و هدف از آن ارتقای روح و روان و همچنین شادی تن و جسم برای تلاش‌، کوشش و سازندگی بیشتر بوده است. ایرانیان مردمانی جشن باره بوده‌اند چنانکه می‌توانیم آثار آن را در کتیبه‌های داریوش مشاهده نمود، که بسیار به، شادی و شادمانی ایرانیان آریایی و باورمندیهای که جزوه آیین زرتشتی بوده، اشاره شده است واز شادی آفریده‌ی اهورا مزدا و سوگ، اندوه و غم آفریده‌ی اهریمن نام برده شده است؛ مانند: «خدای بزرگ است ، اهورا مزدا که آسمان را آفرید، که این زمین را آفرید، که مردم را آفرید، که شادی را از برای مردم آفرید » استاد پورداود جشن پریدن از روی آتش و خواندن ترانه‌هایی در آن خصوص را زشت می‌پندارد چنانکه در کتاب آناهیتا می‌گوید:« در جشن چهارشنبه سوری از روی شعله آتش جستن و ناسزای چون سرخی تو از من و زردی من از تو گفتن، از روزگارانی است که دیگر ایرانیان مانند نیاکان خود آتش را نماینده فروغ ایزدی نمی‌دانستند آن چنانکه در آتش افروزی جشن سده که به گفته گروهی از پیشینیان ، پرندگان و چارپایان را به قیر و نفت اندوده، و آتش می‌زدند، از دوران پس از اسلام است».
آقای هاشم رضی تاریخ برگزاری جشن سوری را در ایران باستان از سه مرحله بیرون نمی‌داند یا در شب بیست و ششم از ماه اسفند، یعنی در نخستین شب از پنجة کوچک یا نخستین شب از ده‌شب و روز فروردگان قراردارد، یا در اولین شب پنجه بزرگ یا پنجة«وه» که پنج روز کبیسه است و نخستین شب و روز جشن هَمَسْپتْمَدَم و آخرین گاهنبار و جشن آفرینش انسان است.
یکی از واجبات و سنت‌‌های معمول آتش افروختن بر سر بام‌ها و در کوی و برزن بوده است جشن ده‌روز فروردگان مطابق با هر جشن دیگر‌، با افروختن آتش و نیایش‌های ویژه‌ای معمول بوده است، اما علت اصلی برافروختن آتش که نشانه شادمانی، ستایش اهورا مزدا و آغاز جشن بود تا ارواح را راهنما باشد ودر روشنی و فروغ اتش به خانه‌های خود در آیند، البته در پشت بام در کنار آتش خوراک‌های ویژه‌ای نیز می‌گذاشتند.
جشن سوری در قدمت برابر است با اعتقاء آریایی‌ها و به ویژه مردم ایران‌زمین به فروهرها یعنی ارواح پاک‌نیاکان.
که البته باید ریشه آن را در اوستا و گاثاهای زردتشت پیدا کرد چنانکه در فروردین‌ یشت پاره 49 آمده « فروهر‌های نیک توانای پاک در هنگام (جشن گهنبار) همسپتمدم از آرامگاه خود به سوی زمین فرود آیند و ده شب پی در پی از برای آگاهی یافتن از بازماندگان در این سرا بسر ‌برند».
« آتش را می‌ستایم که آفریده‌ی پاک اهورا مزدا می‌باشد» پس تقدس آتش به دلیل آفریده شدن ان توسط اهورامزدا بوده و خودِاتش به منظور یاری و استمداد جُستن ستایش نمی‌شده است.
شب سوری بی‌گمان شکل درست تلفظ این جشن «جشن سوری یا چهارشنبه سوری» است؛ در دوران ساسانیان و‌اژه سوری فارسی‌، در پهلوی به گونه سوریک صفت اسـت چون سـور به معـنی سـرخ و « یکِ» پسوند صفت می‌باشد به معنی سرخ و سرخ‌رنگ، و شب سوری یعنی شب سرخ، چرا که عنصر اصلی این مراسم برافروختن آتش سرخ بوده است. در اوستا کلمه سور با واژه سوئیریه ‌یا« suirya » به معنی چاشت آمده است ،که ان را در معنی مهمانی بزرگ گرفته و بکار برده اند؛ البته کردهای امروزی هنوز هم به آذر(‌واژه اوستایی) آگِر و به شب سرخ‌، شَوِ‎ْ سور می‌گویند و آگِرَه سوره همان آتش سُرخ و یا آذر سوئیریه اوستایی می‌باشد.
بسیاری از مراسم کنونی که در پایان سال یا چهارشنبه سوری باقی‌ مانده است کنایه از اهدای نذور و فدیه ارواح و فروهرها می‌باشد ودر این شب سال، به زیارت اهل قبور رفتن و نذری جهت اموات دادن و مراسم آتش افروختن بر بام‌ها؛هنوز میان زرتشتیان و بسیاری از مردم روستاها جهت راهنمایی فروهرها مرسوم می باشد؛ اهدای آجیلِ مشکل‌گشا که همان لُرْک lork یا آجیل هفت مغز زرتشتان است ،و مراسم فال کوزه و کجاوه بازی و شال اندازی و ... میان مردم آذربایجان و ...، جای پای مشخصی در رسوم ایرانیان قدیم دارد

۱۳۸۸ اسفند ۱۷, دوشنبه

در پی اعلام وخا‎م‎ت حال شریعتمداری قیمت واجبی افزایش یافت

ظاهرا تاریخ مصرف یار همیشگی ما آقای حسین بازجو به پایان رسیده و لازم است که است  بار دیگر این یار صدیق فداکاری نموده و جام واجبی را سر بکشد .البته طبق آخرین اخبار موثق یک محموله ی بزرگ واجبی نیز به برخی از کشور هایعربی سفارش  داده شده که کارشناسان بر این گمان هستند که برای آقای مرتضوی استعمال خواهد شد . ‎‎‎‎‎‎‎‎‎